اي آخرين رنج من خفته ام بر سينه ي خاك دبر باد شد آن خاطر از رنج خرسنداكنون تو تنها مانده اي ، اي آخرين رنج !بر خيز ... برخيز !از من بپرهيز !بر خيز ، از اين گور وحشت زا حذر كن !گر دست تو كوتاه شد از دامن من ،بر روي بال آرزوهايم سفر كن !با روح بيمارم بياميز !با عشق نا كامم بپيوند !.........فريدون مشيري